آغازین رو زهای بهار 92
شاید از روز سوم عید بود که من از شیر مادرم جدا شدم .دیگه شاید وقتش بود من مردی شدم برا خودم .مادرم یه پست ویژه برا جدا شدنم داره و اما اونجا بساط شکار به راه بود ومنم یه شکارچی قهار و اینجا جمع شکارچیان در حیاط خونه بابا علی و حالا پارسا همه رو میزنه .همه گنجشکا بالاشون میریزه و اما در همون روزا سرم به تنگ ماهی خورد و یه نشونه برا خودم رو پیشونیم گذاشتم که تا عمر دارم بمونه برام.با یه چسب بخیه که تو بیمارستان مرتاض یزد انجام شد تا یه هفته هر کی میرسید میگفت که چه پسر شیطونی.از اینجا تو عکسا واضح مثل این عکس که با با عمو زاده بابا علی، آقا عرفان گرفتم . بقیه عکسا ی 13 بدر تو ادامه مطلب و اما 13 بدر رفتیم معدن ...